درباره فیلم كتابچه راهنماي خوش بيني(۲۰۱۲)
فیلمی از ديويد اُ راسل
ماخذ: روزنامه اعتماد یکشنبه 16 اردیبهشت ماه ۱۳۹۲
با رومانسها نمی شود مهربان نبود، آن هم با رومانسی که عاشقانگی و دیوانگی را به هم می آمیزد و به معجون حاصله اعتباری اخلاقی و انسانی میبخشد و آن را همچون موهبتی به تمام آدمهای قصه میچشاند تا جهان خود را با آن ایمان کودکانهای که در دل دارند، بسازند و سامان دهند مادامکه که مسیر سلوک جنون را با مراعات انسان بپیمایند.
پت به لحاظ قانونی از دسته دیوانگان غیرمجاز و تقریبا مطرود است. پایانی فجیع بر زندگی زناشوییاش رقم خورده (یا زده؟) که محکوم دارالمجانینش کرده اما هنوز زندهاست به هدف مقدسی که ذهن و قلبش در رهن آن است و آن بازگشت به همان زندگی پیشین است، به ترمیم و احیای آن رابطه متلاشی شده و آن عشق شکسته که یقین دارد میشود از نو ساختش. پس طفره میرود از پذیرش آن دوا و درمانی که طبیب و قانون با هم تجویز کنند برای رامکردن آن روح وحشی خطرناک!
به شرط و شروط هم که آزاد میشود با عزمی راسختر به سوی سرمنزل مقصود میتازد. پس کیسه زباله بر تن میکند و میدود که به تناسب اندامی برسد که در چشم همسرش خوش مینشیند. کتابهایی که همسرش در مدرسه تدریس میکند میخواند تا او را بازشناسد برای پیوندی دیگر. او را مدام می خواهد و میجوید با اینکه قانون شرط کرده از شعاع معلومی از او نباید عبور کند وگرنه باید بازگردد به همان تیمارستان. اجتماع این ایمان سادهدلانه را نه میپسندد و نه میپذیرد و آن را تصوراتی ابلهانه میپندارد که نسبتی با واقعیات ندارد. در نظر سیستم هم که محکومی خطرناک بیش نیست که باید مدام مراقبت شود به دارو بسته شود مبادا عاقلان از وی صدمه بینند. سیستمی که تمام قد حامی زنیاست که خیانتش، مرد را به دامن چنین جنونی کشانده. در این شرایط مردم خیلی که بخواهند همدلانه نگاهش کنند ترحمی نثارش میکنند و غافل از اینکه این طلب و این عزم چقدر میتواند انسانی و ستوده باشد. آنها طوطیوار و مقهور قانون همه همدردی و درک خود را به آن زن وحشتزده و مورد حمایت قانون اهدا میکنند و کیست که نیک بنگرد به درک انسانی و وجدان بیدار پت هنگامی که مصرف دارو را میپذیرد آنگاه که متوجه میشود در آن جنون شبانه دست خشونت بیارادهاش به سمت والدینش خورده.
اما آیا جنون تنها سهم پت است؟ پدرش که عشق فوتبال شده همه چیز و همه دار و ندارش. او که روزی انقدر به سرش زده که کتک کاری راه انداخته با دیگر تماشاگران لذا اینک ورودش به همه استادیومها ممنوع شده. او که هنوز همه زندگی را با نگاه تاثیرات ماورائی و خرافی آن بر فوتبال میسنجد و در بزنگاههایی یک اطمینان قلبی و تهییج احساسی کافیاست برایش تا تمام هست و نیستش را روی تیم محبوبش قمار کند. این جنون البته تا جایی مجازاست که اداره مالیات بو نبرد از عواید مالی آن. رفیق پت که ملول گشته از مسؤولیتهای زندگی زناشویی و زندگی کاری. دوای دردش این است که برود توی گاراژ و با صدای بلند متال گوش دهد و بالا پایین بپرد بلکه قدری تسکین یابد مبادا این روزی به سرش بزند و دردسر بیافریند. دکتر روانشناس و مشاور قانونی پت در عین آن همه آموزه علمی و منطقی در روز بازی تیم محبوبش در استادیوم بدل به دیوانهای تمامعیار میشود که هیچ ابایی از کتککاری و خرابکاری ندارد، درست مثل برادر موفق و نورچشمی پت. این اقسام جنون هم مجاز است و مورد درک قانون اما جنون پت را قانون هیچ رقم درک نمیکند نه آن زمان که به طغیان خشنی منجر میشود و نه آن زمان که میشود انگیزه بازگشتش به همسر و نوسازی رابطه و اثبات عاشقیتش به او.
البته در میان اجتماع عاقلان رسمی و در همسایگیها یکی دیگر هم هست که مجنون رسمی است. تیفانی زنی پاکسرشت است که شوهر محبوبش را در حادثهای عجیب از دست داده و بخاطر مسؤولیتی که حس میکند در قبال مرگ مردش دارد، مجازات سخت و نامتعارفی را به تن و جان خود خریده که حالا شده معروفه شهر و بدیهیاست که مردی چون پت که همچون او از همه آن داروها بیزار است و اینگونه عاشقانه و متعهدانه برای رسیدن به همسرش میکوشد، روزنه امیدی می شود برای او برای بازگشت به زندگی.
حاصل جمع دو جنون غیر مجاز میشود یک دوستی سالم و مسؤولانه. رابطهای که طرفینش خود را ملزم به کمک به یکدیگر میدانند تا بار دیگر خودشان را اثبات کنند و ذهنیت قانون و جامعه را شکست دهند و مسلم است که این رابطه عمق مییابد و اهلی شدن میآورد و محبت. چنین که شد آنها ور مجنون همه عاقلان اطراف را با خود متحد میکنند و میشوند یک تیم که از قضا مربیاش هم یه دیوانه دائما در فرار است! کاری میکنند که ور دیوانه همه عاقلان رسمی اطراف از خانواده گرفته تا دوست و رفیق و حتی رقیب به توان آنها ایمان بیاورند و هوادارانه تا آخر خط کنارشان بمانند. آن نمره 5 که داوران مسابقه رقص به این دو میدهند انگار نمره لب مرزی قبولی است از طرف قانون عقلا که با بی میلی به این دو اعطا میشود. زوج مجنون در شهر عاقلان پذیرفته میشوند بی اینکه واقعا عاقل شده باشند با تعریفهای علمی. زلالی و راستی اهل جنون پیروزشان میکند بر تزویر و آلودگی اهل عقل و منطق، که از قدیم گفتهاند راه درست همیشه راه آسان نیست! دیوانگان آسانتر به راه دشوار پا میگذارند و به تمامی میپیمایندش تا به پایانش برسند و حقیقت پیش چشمشان بدرخشد و آشکار گردد، آنگاه که پت درمییابد که عشقش در لیاقت آن همسر بیوفای سابق نیست و شایسته زنیاست که بخاطر تجربه جنونش میتوان راستی و پاکیاش را باور کرد و عشقش را نیز. پس سرمنزل مقصود اصلی را مییابد و این است نوید پیوندی که برای یک شهر میتواند مبارک باشد.
فیلمی که اینچنین سفت و سخت پای دیوانگی و دیوانگانش بایستد در خور ستایش است و همین بس. جایی در فیلم برادر پت همه توفیقات مالی و کاری و عاطفی خود را برایش برمیشمرد، سپس با کنایه از پت میپرسد تو چه داری؟ جایی که انتظار داریم پت قاطی کند خیلی نرم پاسخ میدهد: من فقط عشق دارم برایت. پت اینگونه جایگاهش را در دل همه باز میکند تا سرانجام پدرش عکس او را مفتخرانه همتراز عکس برادر موفق به دیوار زند. فرزند برحق جنون پدر.
پیوند مرتبط:
صفحه ۱۱ روزنامه اعتماد مربوط به پرونده این فیلم و این یادداشت در قالب فایل PDF
*آزمودم عقل دور انديش را
بعد ازين ديوانه سازم خويش را
مولانا