درباره فیلم جنگ جهاني زي(2013)
فیلمی از مارك فورستر
ماخذ: روزنامه اعتماد چهارشنبه ۱5 آبان ماه ۱۳۹۲
چنانچه هوادار این زیرگونه از سینمای وحشت باشید، تماشای هر زامبیفیلم جدیدی برای شما کنجکاویبرانگیز و مغتنم خواهد بود تا ببینید زامبیهای اثر تازه چه ویژگیهایی دارند؟ آدمهای این قصه چگونهاند؟ آیا از پس زامبیها برمیآیند و چگونه؟ مسلما جنگ جهانی زیام هم از این قاعده مستنثنی نیست آن هم با این نام دوپهلو که اتفاقا از طریق همین نام چندوجهی میکوشد قلابش را حتی پیش از آغاز فیلم در ذهن مخاطبش بیاندازد! حرف زی در جنگ جهانی زیام هم به زامبی و نبرد با زامبیها اشاره دارد و هم به شمارهگذاری جنگهای جهانی و اینکه زی حرف آخر حروف الفبای لاتین است و طبعا جنگ جهانی زیام، آخرین جنگ جهانیاست به معنای مطلق! چرا که این نبرد با هر جنگی که بشر سابق بر آن بر خود دیده متمایزاست. در این جنگ نه خبری از حضور ایدئولوژی و عقیده به عنوان عنصر کلیدی نبرد هست و نه خبری از ستیز منافع و توسعه تسلط سیاسی. شالوده این جنگ حفظ بقای انسان در مقابل هجوم ارتش مرگ و تباهیاست و در مقابل مرضی که به سرعت و به طرزی شیطانی همه آدمیان را مبتلا میکند و از چرخه آدمیت برون میاندازد. در پایان این آخرین نبرد یا گونه انسان منقرض میشود یا بیماری عقب مینشیند و حیات بشری باز هم از خطر دیگری میرهد. پس از چنین تجربه سترگی از وحدت انسانی لابد تفرقه و جنگ دیگری برای بشریت متصور نخواهد بود!
سرعت حیرتانگیز سرایت بیماری مبارزه با آن را تقریبا غیرممکن کردهاست. دروازه شهرهای دنیا یکی پس از دیگری در مقابل این طاعون گشوده میشود و شهرها یکی پس از دیگری سقوط میکنند و ملک طلق این مردگان متحرک میشوند. ارتش تاریک هر خصلت انسانی را وحشیانه نشانه میرود و نابود میکند و شاهدش آخرین شهری است که توسط دیوارهای بلند و به مدد قوانینی انسانی، مستحکم و امن شدهاست اما سرود متحدانه مردمی با ادیان مختلف میان این دیوارها، زامبیهای آن سوی دیوار را به چنان جنون و تحرکی وامیدارد که دیوار محافظ را هم فتح کنند و نهایتا بیتالمقدس هم سقوط کند و البته فیلم از همین تمثیلهای درشت است که ضربه میخورد.
سازندگان اثر انگار که خلق یک زامبیفیلم مهیج را ناکافی و کسر شأن بدانند کوشیدهاند مقوله زامبی فیلم را جدی بگیرند و به آن وزن دهند، پس شانههای فیلم را سنگین کردهاند از پشتهای از مفاهیم و استعارههای درشت امروزی تا به بازتعریف تازهای از ژانر و اجزایش برسند. مثلا زامبیها استعارهای از بنیادگرایی و افراطگرایی رو به تزاید در دنیای امروز باشند که طبق سنت هالیوود منشاء ایشان هم باید جایی در شرق باشد تا دولتهای بزرگ غربی دلسوزانه و قهرمانانه، ریشه این تیرگی را بخشکانند و باز ناجی بشریت شوند و مقسم عدل و صلح در زمین! و حیف که خبر ندارند دنیای زامبیفیلمها خود فینفسه شامل مفاهیمی عمیقتر و کهن تر از این موضوعات الصاقیاست که این درونمایهها معمولا بطرز فروتنانهای در زیر لایهای از هجو و کمدی سیاه پنهان میگردد تا ملوث نگردد. نبرد میان زندگی و مرگ، حیات و تباهی، بودن و نبودن، انسان و هیولا، روشنایی و تیرگی و دیگر تقابلهای اساطیری که در دل زامبیفیلمها هست به قدر کفایت خودبسنده هستند که نیازی به موکد کردن و مصادره به مطلوب نمودن طرفین نبرد نباشد و هرگونه تلاشی در این جهت، خلوص و بیپردگی آن دنیای آخرالزمانی را مکدر میسازد. پس سازندگان زامبیفیلمها به جای تزریق محتوای زورکی، سراغ پردازش صحیح شخصیتها میروند تا با نفوذ به درون آدمهایی که در مواجهه با فاجعه مهاجم رشد میکنند و فرجام خود را و حتی دنیا را رقم میزنند، محتوا را نه وسیع که عمیق سازند.
جنگ جهانی زیام فاقد هرگونه شخصیت پردازی موثریاست و آدمهایش قراراست تنها ابزاری برای بیان مفاهیم سیاسی اثر و تولید هیجان و حادثه باشند و انگار تفاوت عمدهای با آن زامبیهای لاشعور ندارند. مثل برادپیت که یک ابرقهرمان تک بعدی و نامیرا بیش نیست که به مدد فیلمنامهنویس از هر مهلکهای جان به در میبرد و باقی آدمهای داستان هم که هیچ! در جنگ جهانی زیام خبری از هجو سیاه زامبیفیلمها نیست و همه چیز جدی و در هر مقیاسی پراهمیت و گندهاست. زامبیهای فیلم هم بسیار سریع و هم بسیار پرشمارند همچون خیل حشرات گرسنه که خونریزی و خشونتشان هم به چشم غیر مسلح دیدنی نیست در حالیکه یک زامبی تنها و تهدیدگر که در حال پوسیدناست، که به کندی و یک وری قدم میزند، که خرخر میکند، که پی گوشت زنده چشم و گوش و بینی میگرداند، که خشونتش آرام اما صریح و بیپرواست، خود گویاترین و شاعرانهترین بیان استیلای تدریجی تباهی نامیراست برای زیستن فانی آن هم در لوای هجوی گزنده که آن هم از این اثر دریغ شدهاست.
زاویه دید مخاطب در غالب زامبی فیلمها در سطحی نزدیک به زمیناست. در این گونه مخاطب همچون آدمهای قصه محیط است در این تهاجم و هیچ خبر موثق یا دقیقی از خارج از شهر خود ندارد لذا آگاهی تماشاگر همراه با آگاهی شخصیتها زیاد میشود یا اصلا تغییر نمیکند! مثل گمانه وجود شهر یا پایگاهی امن که اتوپیای این فیلمهاست برای آدمها که تصور می شود چنین جایی هست و گاه میپندارند که افسانهاست و گاه پیدایش میکنند و سپس آن شهر آرمانی فرو میریزد و باز امیدوارانه دنبالش در جای دیگری می گردند یا نمیگردند اگر ایمانی بهش نداشته باشند چرا که وجودش هرگز به قطعیتی نمیرسد. اما در جنگ جهانی زی ام زاویه دید مخاطب بسیار از بالاست و کاملا محاطاست بر قصه و آگاهیاش بطور فزایندهای از فاجعه رشد می کند حتی بیش از آدمهای قصه. میداند وضعیت دنیا چیست و میداند آن جای امن وجود دارد و میداند نبردی هست و از کوشش فداکارانه دولتهای بزرگ برای نجات انسان مطلع می شود و رموز پیروزی را هم درمییابد. تعویض نقطه دید مردمی با نقطه دید دولتی فیلم را در حد یک گزارش سیاسی مهیج فرومیکاهد بدون بار انسانی و اخلاقی خاصی و البته به علاوه مقادیری ریاکاری و فریب.
مثل اواخر فیلم که قهرمان، کلید مشعشع پیروزی را به کمک ابتکار نچسب فیلمنامهنویس کشفکردهاست. پس واکسنهای استتار ساختهمیشوند اما دولتهای بزرگ غربی، این ناجیان صاحب وجدان، ابتدا این واکسنها را به نقاط محروم و فقیر زمین و برای مردمان ضعیف فرومیفرستند و لابد همین شکلی بار دیگر عدل و صلح را بر زمین حاکم میکنند و طومار هر نوع جنگی میان آدمها برای همیشه در هم پیچیده می شود! و اینگونه است که سایه سیاست، صداقت یک زامبیفیلم را بیرحمانه مخدوش میسازد.