و اینک اولین تجربه من در زمینه پادکست!
قسمت صفرم از مجموعه پادکستهایم درباره جهان معرفتی گات در حاشیه و به بهانه پخش فصل نهایی سریال بازی تاج و تخت.
در این قسمت خواهید شنید:
چگونه گاتی شدم؟ روایت مسیر سریالبینیام از لاست و برکینگبد تا گات به مثابه جستجوی جهان و زندگی دوم.
موسیقیهای استفاده شده در این قسمت:
قطعه dragonstone اثر رامین جوادی از آلبوم موسیقی متن فصل ۷ سریال بازی تاج و تخت
قطعه Locked out again اثر Michael Giacchino از آلبوم موسیقی متن سریال لاست
قطعه main title اثر Dave Porter از آلبوم موسیقی متن سریال برکینگ بد
برچسب: breaking bad
اپیزودنگاری سریال جنگیر
The Exorcist (TV series) 2016
Created by Jeremy Slater
هشدار: تماشای فشرده این سریال ممکناست مایه پریشانی روان شود انگار که اهریمن خیالی سریال درون مخاطب هم میتواند لانه کند و خلاص شدن از دستش مدتی کار میبرد.
(اپیزود اول)
برای من ژانر وحشت همیشه در مراجعهاست!
اپیزود اول تماشا شد. شروعی خوب و ترغیبکننده مخصوصا از نظر آشنایی با شخصیت قوی پدر مارکوس.
(اپیزود دوم)
داستان بیشتر و جدیتر از حد تصور دارد درگیرم میکند و همین اولالامر یادآور بهترینهای سریالبینی عمرم شده. گسترش لایه لایه و مرحلهای فضای اهریمنی در قصه همچون پوستاندازی مخوف برای رسیدن به منشا ظلمت، آن هم در مقابل دیدگان دو کشیشی که قرار است تمامقد با این سیاهی وارد مبارزه شوند، مرا به یاد فصل اول ترودیتکتیو انداخت و جدال میان آن دو پلیس و پادشاه زردپوش. از طرف دیگر بازیگوشیها در فرم و تدوین اثر و نیز شمایل آن قهرمان ناسازگار (پدر مارکوس) با آن کلاه خاص آدم را میبرد به دوران برکینگبد و جناب هایزنبرگ. برای سیر و سیاحت این تاریکی تا ایستگاه آخر، کمربندها را باید محکمتر ببندم.
(اپیزود سوم و چهارم)
در بدنه داستان به سر میبریم و سازندگان سریال در این بازه آرامش قبل و بعد از طوفان و میان نقاط اوج به شدت درگیر استحکام ساختمان قصهاند. اساسا سریال بعنوان اثری متعلق به ژانر وحشت جای آن که خود را موظف به مرعوب کردن دم به دم مخاطبان کند، خود را مکلف میداند به پیریزی درست و دقیق ساختمان داستان و نیز ساخت و پرداخت لایههای جهان قصه و کاراکترها، تا اینگونه مخاطب را قبل از مرعوب کردن مجاب نیز کرده باشد و این امتیاز این سریالاست. عجالتا درباره موسیقی بگویم که دارد متفاوت از کلیشههای ژانر تاثیر میگذارد بر ذهنم.
(اپیزود پنجم)
۱- اپیزودی مهم و در عین حال آشفته که انگار قرار است ایدههای متعدد نویسندگان در پیرنگ را به سرعت و پیاپی به مخاطب منتقل کند و این باعث شده تمرکز بر موقعیت مرکزی و شخصیتهای اصلی تا حدودی سست گردد ولذا تکخالی که در انتهای اپیزود رو میشود توامان هم مایه وجد و امیدواری میشود و هم مایه نگرانی و بدبینی به فرجام سریال. درخشانترین ایده نیز اگر در فرایندی منظم و در منحنی تاثیرگذاری سنجیدهشده چیده نشود به سرعت خنثی خواهد شد و حیف خواهد بود سریالی در این ژانر گرامی که با چنین متانت و وقاری آغاز شده نتواند در انتها گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
۲- تا قبل از کانجرینگ بحث تسخیرشدگی انسان و در پی آن برگزاری مراسم جنگیری توسط افراد مومن برای آزادی روح آن انسان به نظر نوعی استعاره و مثال دینی بود و حتی فیلم مهمی مثل خود جنگیر اصلی هم از این منظر نمادین نگریسته میشد. اما دو فیلم موفق کانجرینگ این مبحث را به حوزه مستند و تجربی وارد کردند که یعنی واقعا کلیسا و دانشمندان همیشه درگیر پروندههایی از این دست بوده و هستند و این تزریق رئالیسم (گرچه نامعتبر) به ژانر سراسر خیالی وحشت تکانی به ژانر داد که یعنی آنچه تاکنون میدیدیم الزاما یک داستان استعاری نبوده و حقیقت احتمالا رعبانگیزتر از حد تصور ماست. حالا سریال جنگیر هم روی همین خط رئالیسم راه میرود و این بیننده را بیشتر کنجکاو میکند که آیا در میان روزمرگی زیادی واقعی ما هنوز ممکناست لایه دیگری از هستی و وجود هرچند ترسناک خودنمایی کند؟
(اپیزود ششم و هفتم)
داستان دوباره اوج میگیرد و این اوج دوم نه از نوع هیجان که از گونه اندوهاست. اهریمن فراتر از تسخیر یک دختر به وسعت یک شهر گسترش مییابد، یک شهر و آدمهایش از فقیر تا غنی و از محروم تا ذینفوذ. این وسط رهایی از ابلیس مبارزه اندک افرادیاست که ایمان دارند به زندگی و به عشق. آدمهایی که گرچه مدام عرصه بر آنان تنگتر میشود و گرچه امید پیروزیشان هر لحظه محوتر میشود ولی همینکه دستهایشان را میتوانند به دست هم دهند و دست از خواستن و کوشش برندارند آخرین امید نجات دنیا میشوند و از همین بیم و امیدها و از همین گسترش زخمها و به شماره افتادن نفسها و باز رها نکردنهاست که آن رنج شاعرانه و مسیحگونه در تک تک این آدمها شکل میگیرد تا این درام به ظاهر هراسانگیر، به مرزهای یک تراژدی تاملبرانگیز و ماندگار نزدیک شود تنها اگر سریال با همین کیفیت سه قسمت دیگر دوام بیاورد.
(اپیزودهای هشتم، نهم و دهم)
(سه اپیزود پایانی فصل اول)
پس از ۹ قسمت گسترش دم به دم مرزهای تاریکی و پلیدی و در معرض شکست کامل قرار گرفتن قطب خیر، دست آخر رسیدن کشتی مومنان داستان به ساحل نجات همچون تیغ دو لبه عمل میکند که تا فصل دوم پخش نشود، آن هم اگر فصل دومی در کار باشد، نمیشود گفت کدام لبه خواهید برید. از یک سو این نگاه امیدوارانه و مومنانه میتواند باجدادن سازندگان به شبکه و مخاطبان تعبیر شود برای تضمین تولید فصلهای بعدی سریال و از سوی دیگر میتواند این احتمال را تقویت کند که سازندگان به مقوله امید همچون رسالتی اخلاقی پایبند ماندهاند و خواستهاند حساب خود را از تلخی و تیرگی منتشر در دنیای سریالسازی جدا کرده باشند و مدعی شوند که ما برای این تاریکی پر وحشت و این درد کشنده درمان هم سراغ داریم، درمانی پنهانشده در اعماق درون خود انسان و در نادیدهگرفتهشدهترین نقطه آن که رسیدن و دستیافتن به آن اکسیر بهای خودش را دارد و این بها گاه بسیار سنگیناست تا هر فرد به قدر لیاقت خود بتواند از آن توشه برگیرد. در حال حاضر لبه دوم مرا بیشتر خشنود ساخته چرا که پس از پایان سریال حلاوتش را در وجودم احساس میکنم، پس لابد صداقت و باور سازندگان بر این پایانبندی به باور من نیز نشستهاست چراکه سادهدلانه هم به نظر نمیرسد چون از مسیر دشواری میگذرد و شاید همینش خوشاینداست و بر دلنشاننده.
جنگیر سریال شریفیاست که نوعی صمیمیت در ژانر وحشت ایجاد میکند که تقلبی و یا بازی فرمی برای غافلگیری به نظر نمیرسد. صمیمیتی برآمده از کوتاه آمدن نسبی سازندگان اثر از عناصر میخکوبکوننده و منزجرکننده ژانر به نفع تقویت درام و درونمایهاست تا بیش از هر درام ترسناک دیگری با شخصیتها ارتباط برقرار کنی و سرنوشتشان برایت مهم شود جای اینکه مدام نگران رودست خوردن و شوکهشدن باشی. شاید این تعدیل فرمی، خاصیت ژانر وحشت در مدیوم سریال باشد اما چندان هم مهمنیست که افتخار این فضیلت چقدرش متعلق به خالق اثر باشد و چقدرش متعلق به مدیوم اثر، مهم ایناست که این امتیاز و اعتبارش میرسد به ژانری عامهپسند که در تاریخ سینما بندرت خودش را جدی گرفتهاست و این میشود چشماندازی امیدوارکننده برای دوستداران این تنها ژانر مرتبط با عالم ماورا.