پدرم با صلابت خاصی میفرماید: «ماهی اگر پیغمبر هم باشد باز هم چنگی به دل نمیزند!» راستش را بخواهید من هم درباره غذاهای دریایی کمابیش همینجوری فکر میکنم و چندان خوشبین نیستم به این جانوران. کافی است چند باری به مذاقت خوش بیاید و اعتمادت جلب شود تا ماهی در همان وعده بعدی کارت را بسازد که بگذریم از توصیف این نامردی که ماجرایش همچنان ادامه دارد و انگار تمامی هم ندارد لاکردار.
عید قربان که معین شد بعنوان روز مهمان و روز غذای دریایی، شب قبلش از آنچه نیاز بود، بهترینش ابتیاع شد به بهای گزاف و به امید موفقیت. خانم خانه هم دست بکار شد برای کارستانی و ضیافتی آنچنانی. من هم با نگرانی دنبال میکردم ماجرا را و گاه همراهی میکردم در این مراحل حساس. نتیجه شد چیزی در مایه آنچه در این تصویر مشاهده میشود و البته که نتیجه بسی بهتر بود چرا که این عکس سرشار از نابلدی بنده در هنر و فن عکاسی است، در حدی که خودم را هم انداختهام در قاشق و عذرخواه جمیع رفقای عکاسم. البته علاوه کنید عجله و دستپاچگی را که هی میگویند بدو زود عکست را بگیر که غذا سرد شد و از دهان شد و مهمانان منتظرند و آبرو رفت و الخ.
دست مریزاد! ناهار دریایی به یاد ماندنی و لذیذی شد و این بار رضایتم جلب شد و لبخند بر لب من و همه اهالی سفره نشست. پس فعلا با ماهی و آبزیان آشتی هستم شاید تا نامردی بعدی یک ماهی بیوجود دیگر که امیدوارم به این زودیها پیش نیاید.
این وعدهء دریایی شامل ماهی سالمون در دو سبک کبابی و اسپایسیِ سرخشده و میگوی کبابیِ طعم دار شده با سیر و جعفری و میگوی اسپایسی (که در کادر نیست) به همراه خوراک چینی سبزیجات و صد البته پلو و تهدیگ سیبزمینی. توضیحات دقیقترش را من دیگر بلد نیستم و باید بروم از خانم خانه بپرسم اما عجالتا دلشادم از این ضیافت رنگین و زیبا.