انگیزههایم برای اینکه تماشای فصل دوم شهرزاد را آغاز کنم کافی نیست. یادش بخیر برای آغاز فصل اول انگیزه که هیچ بیقراری هم داشتم. خاطرات خوب از آثار حسن فتحی داشتم و انتظار میرفت شهرزاد از دسته آثار خوب و تاثیرگذار خالقش باشد چرا که علیالظاهر درام اثر بر مبنای عناصری بنا شده بود که حوزه قدرت حسن فتحی محسوب میشوند در آثار مهم و محبوبش، عاشقانهای در بستر تاریخ و جنایت و خون!
شوق داشتم و برای هر قسمت اپیزودنگاری کردم و نوشتم از بیمها و امیدهایم و ذوق کردم از لحظات اوج و امیدبخش و فرو ریختم از آن لحظات سردستی و بیهدف.
اما دریغ که عاقبت هم قافله به منزل نرسید و به ناکجا رفت چون اصلا برنامه و نقشهای برای به منزل رسیدنش وجود نداشت و خوشخیال بودیم که پنداشتیم سازندگان تا ته قصه را فکر کردهاند! آخر سر درام شهرزاد دیگر نه تاریخی بود و نه جنایی و نه حتی عاشقانه. درامی بود معمولی که باید میآمد و میرفت و این همه سر و صدا شایستهاش نبود اما چون اولین سریال موفق در مارکت شبکه خانگی بود بیشتر از آنچه باید دیدهشد و قدر دید، آنقدر که مدام حاشیه بر حاشیه افزود تا رسید به فصل دوم و حالا دوباره سراغش رفتن دشوار است مگر اینکه دستور از مقامات بالای خانه برسد به تماشا یا اینکه چند قسمت بگذرد و آنها که میبینند به قدر کافی امیدواری دهند که قابل تماشاست! بعیداست اما دیدی سریال در فصل دوم خودش را کشید بالا!
پینوشت: شاید بد نباشد همین آغاز فصل دوم مروری کنیم بر اپیزودنگاریهایم بر فصل اول شهرزاد که در پستی طولانی در همین وبلاگ.